به مناسبت 13 آبان
زندگینامه سردار شهید حسین شوریده از دانشجویان فاتح لانه جاسوسی در ادامه مطلب
نام و نامخانوادگی: حسین شوریده نام پدر: محمد علی
تاریخ تولد:1335 محل تولد:گناباد استان خراسان رضوی
تحصیلات: دانشگاهی- لیسانس (دانشگاه صنعتی شریف)
شغل قبل از شهادت: قائم مقام جهاد سازندگی استان تهران
تاریخ شهادت: 14/2/61 نحوه شهادت: ترکش خمپاره
محل شهادت: عملیات بیتالمقدس محل دفن: گناباد
بسم الله الرحمن الرحیم
حسین در سال 1335 در روستای دلوئی شهرستان گناباد دیده به جهان گشود دوران کودکی و دبستان را در همان روستا گذراند و در همه سالهای تحصیلی ابتدائی شاگردی ممتاز و رتبه اول را کسب مینمود که از طرف آموزش و پرورش شهرستان لوح تقدیر گرفت. هفت ساله بود که نماز میخواند و در چیدن زعفران که صبحهای زود فصل پائیز انجام میشود همکار و همیار بود به طوریکه دستهایش ترک خورده بود سالهای اول و دوم دبیرستان را در شهرستانهای گناباد و طبس گذراند و بعد از آن به علت این که رشته مورد علاقه شهید ریاضی بود و در شهرستان گناباد ریاضی نداشت به مشهد رفت و در دربیرستان خصوصی دانش و هنر دیپلم ریاضی را گرفت پس از آن در کنکور سراسری شرکت نمود و در سه رشته نفت، مهندسی مکانیک و دانشگاه شیراز قبول شد ولی او رشته مورد علاقهاش رشته مکانیک دانشگاه صنعتی را انتخاب و راهی تهران شد. در جریان تحصیل دانشگاه که هنوز خبری همه جانبه از انقلاب نبود در اعتصابات سیاسی و انقلابی دانشگاه شرکت میکرد که در این اعتصابات به وسیله مأمورین ساواک که در داخل دانشگاه زیاد بودند شناسائی و در خیابان حافظ دستگیر و به زندان انتقال مییابد که پس از مدتی بلاتکلیفی و اذیت و آذار با سپردن وثیقه نقدی آزاد میشوند. شهید شوریده بعد از آزادی از زندان با چند نفر دیگر از دوستانش راهی شهرستان قم میشوند پس از زیارت حضرت معصومه علیهاسلام به محض خروج از حرم مجدداً توسط مأمورین ساواک دستگیر و زندانی میشوند پس از آزادی از بازداشتگاه نسبت به پخش اعلامیههای حضرت امام که از فرانسه مخابره میشد فعال بود و مقداری هم که تکثیر شده بود با خودش به گناباد میآورند و بین دوستان و رفقایش توزیع مینمود در روستای دلوئی کتابخانهای تأسیس کرده بود و جوانهای انقلابی محل را با جریانات انقلاب آشنا و در راهپیمائیها و تظاهرات شهرستان شرکت میکرد و بیشتر درآمد کارکرد خود را خرج خرید کتاب و راهاندازی تظاهرات مینمود.
پس از پیروزی انقلاب وارد جهاد سازندگی شد و شبانه روز در کمیته مربوط خدمت به محرومان و مستضعفان را ادامه داد سپس به تهران رفت و در دانشگاه در شورای دانشجویی به مسائل سازمان دانشجویان مسلمان نیز رسیدگی مینمود و در جلساتی که برای بنیانگذاری جهاد سازندگی تشکیل میشد شرکت داشت.
در مردادماه سال 58 برای فعالیت در جهاد سازندگی گنبد کاووس به آن دیار رفته بود و مسئولیت جهاد بخش کلاله را به عهده داشت حسین را هر وقت مشاهده میکردیم چهرهاش خاک آلود و لباسهایش چرب و روغنی بود و لذت کار برای مردم را چشیده بود در همان سال بود که برای آغاز یک زندگی مشترک آماده میشد پس از انتخاب همسر مورد نظرش در آبان ماه سال 58 روز عید غدیر مراسم ازدواج سادهای برگزار و زندگی مشترک حسین آغاز گردید.
خاطرات همسر شهید:
آشنایی من با حسین از زمانی شروع شد که در سفری همراه دانشجویان دانشکدهمان به هندوستان رفتم و بعد از پیروزی انقلاب به عنوان دانشجوی مسلمان در سازمان دانشجویی مطرح بودند. مراسم ازدواج ما در روز عید غدیر انجام شد و خرید ازدواج دو عدد حلقه و مهریه مانند مهریه حضرت زهرا سلاما… علیها بود خصوصیات والای او مهربانی و محبت و حجب و حیای او همگان را به تعجب وا میداشت پس از یک هفته از ازدواج گذشت با هم به لانه جاسوسی آمریکا رفتیم و حسین در واحد اطلاعات لانه جاسوسی مشغول کار شد حسین عزیز مثل این که برای کار و فعالیت ساخته شده بود در هر کجا کار سخت و مشکلی که خدمت به جامعه محسوب میشد حضور داشت در جلسات شورای مرکزی جهاد برنامهریزی سمینارهای جهاد از ساعت 6 تا 10 شب مشغول کار بود در امور استانها مرتب در مسافرت بود گاهی وقتها میگفت: احساس میکنم که شغلم شوفری و رانندگی است زیرا آنقدر در راهها و جادهها وقت میگذراند که شش ماهه اول ازدواجمان کلاً در مسافرت بود با وجود خستگی شدید و کارهای فوقالعاده که انجام میداد خودش را مدیون انقلاب میدانست و میگفت من دین خود را ادا نکردم در رابطه با امام و انقلاب میگفت خداوند منت بزرگی بما کرده که چنین امامی و رهبری بما عطا کرده و ما لیاقت این امام بزرگوار را نداریم نسبت به دنیا و مال دنیا بسیار بیتوجه بود و در هزینه کردن بیتالمال بسیار سختگیر و دقیق در پوشیدن لباس و تهیه آن مواظب بود که از یک شلوار بیشتر نداشته باشد او در جهادسازندگی مشاغل حساس و مدیریتی داشت مدتی مسئول پشتیبانی جنگ کرمانشاه و مدتی دفتر بررسیهای سیاسی جهاد سازندگی با شهید رجب بیگی به عهده داشت که بعد از شهادت مهدی بدست منافقین ضربه روحی سنگینی به حسین وارد شد به طوری که از آن دفتر بیرون آمد و در سمت قائم مقام امور استانهای جهاد سازندگی مشغول کار شد بعد از تجاوز صدامیان کافر به ایران اسلامی و اشتغال شهر بستان شهید شوریده تصمیم گرفت پس از پایان ترم دانشگاه به جبهه برود یک شب آمد به منزل و شروع به گریه کرد علت را سؤال کردم در جواب گفت جنگ دارد تمام میشود و من هیچکاری برای جبهه انجام ندادم که من به او پیشنهاد دادم اگر میل به جبهه رفتن دارید من موافقم تا این پیشنهاد مرا شنید با خنده استقبال کرد وگاهی هم ما را با شهادت و شهید شدن دوستانشان زمینه ساز و آماده اتفاقاتی میکرد در همین گیرودار خداوند فرزندی به ما عطا کرد که اسم او را علی گذاشتم. که انشاءا… ادامه دهنده راه پدر شهیدش خواهد بود.
حسین تصمیم به رفتن به جبهه گرفت که روز قبل از رفتن به حسین گفتم که اگر به جبهه بروی من چه بکنم با تأسف گفت تو به من قول دادی که موافق رفتنم باشی حالا چی شد؟ غرض که حسین عازم جبهه شد و او را زیر قرآن که مادرش گرفت بود گذشت درست ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه نهم اردیبهشت به سوی جبهه جنگ حرکت نمود و در 14 خردادماه 1361 به شهادت رسید و روز 17 خرداد که مصادف با ایام ولادت امیرالمؤمین علی علیهالسلام به خاک سپرده شد.
خصوصیات اخلاقی شهید از قول پدرشان
از همان اوائل انقلاب در رابطه با مسئله روحانیت متعهد تأکید خاصی داشتدائماًمیگفت«روحانی وابسته به ولایت فقیه است اگر روحانیت حضور فعال نداشته باشد یعنی اسلام نیست» نسبت به امام و روحانیت متعهد عشق میورزید حسین از کودکی پسری محبوب و سربزیر بود مظلومیت او زبان زد همه بود او هرگز عصبانی نمیشد و احترام بزرگترها را خیلی رعایت میکرد تقدم در سلام به کوچکترها بود احترام پدر و مادرش را خیلی رعایت میکرد و در مقابل والدین هرگز سرش بالا نبود غمخوار همه فامیلها بود که بهمین دلیل شهادتش داغی بر دل همه گذاشت ولی خوشحالیم که در راه انقلاب اسلامی به شهادت رسیده و مورد افتخار ما است که گفتهاند
چه بهار سرخیه که بوی خون میاد همش عوض گل برامون نقش جوان میاد همش
آنقدر بهم نگین شهدامان شدن زیاد بخدا آنقدر شهید میدیدم تا آقامان مهدی بیاد
حسین گاهی وقتها زیر لب زمزمه میکرد:
خوش بود گر محک تجربه آمد بمیان تا سیه روی شود هر که در اوغش باشد
حسین خیلی آروزی زیارت کربلا را داشت که موفق نشد که انشاءا… در آن نشئه خود آقا امام حسین را زیارت خواهد نمود.
روحش شاد و راهش پر رهروباد
متن وصیتنامه جهادگر شهید حسین شوریده
بسم الله الرحمن الرحیم
ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفرعنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار
وصیت میکند این بنده سراپا تقصیر که همه خویشاوندان و دوستان و آشنایانم برای آمرزش گناهانم دعا کنند بدلیل کمی فرصت و نزدیکی حرکت، انشاءا… اگر سعادتی نصیب ما شد و خداوند تبارک و تعالی ما را به حضور پذیرفت. همسر فداکارم را که تاکنون همه زندگی خویش را ایثار کرده است به صبر و بردباری سفارش میکنم و او را وصی خودم قرار میدهم تا به موارد زیر عمل نماید:
1- در تربیت علی کوچولیمان نهایت تلاش را به عمل آورد تا در بزرگی از پاسداران انقلاب اسلامی شود.
2- از مال دنیا تقریباً موتوری دارم که باید فروخته شود و دیونم پرداخت گردد و مابقی را اگر احتیاجی نداشتند بابت روزه و نماز قرضی نمایند.
3- به علی زحمتکش حدود 400 تومان و به مجید شهیدی 2000 تومان بدهکارم و به ناصر نعمتی 10 تومان و به علی دانشگاه صنعتی که با ما بود هم 10 تومان
4- هزار تومان بحساب جهاد سازندگی واریز شود همچنین اندازه قیمت دو عدد پتو که در ماشین یک زمانی گم کردهام
5- از پدر و مادرم به خاطر سبک سریها و کوتاهیها عذرخواهی میکنم و امیدوارم که مرا ببخشند و سفارش میکنم که حتیالامکان از همسر و فرزندم نگهداری نمایند.